جدول جو
جدول جو

معنی صالح ابن قمر - جستجوی لغت در جدول جو

صالح ابن قمر
ابن قمر. یکی از شعرای حلب. او در اواخر قرن یازدهم میزیست و اندکی از اشعار او در اعلام النبلاء ج 6 ص 406 آمده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن قطن. ابن منده روایتی از وی نقل کند و ابن جوزی گوید در اسناد روایت او مجاهیل بسیارند. (از لسان المیزان ج 3 ص 176)
لغت نامه دهخدا
ابن عمرو. وی از ابان روایت کند. دارقطنی گوید:او احادیثی منکر دارد. (لسان المیزان ج 3 ص 175)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن حجر. وی یکی از حکام یعقوب لیث صفار است. مؤلف تاریخ سیستان پس از داستان غلبۀ یعقوب بر شهر رخد و فرار صالح بن نضر و کشته شدن زنبیل سردار وی، نویسد: پس صالح بن حجر را که ابن عم زنبیل بود به ولایت رخد فرستاد و صالح بن النضر اندر بند یعقوب فرمان یافت پس هفده روز که او را به سیستان آورد، روز شنبه هفده روز گذشته از محرم سنۀ احدی و خمسین و مأتین (251 هجری قمری). سپس گوید: یعقوب روزگاری به سیستان ببود، خبر آمد که صالح بن حجر عاصی شد به رخد. یعقوب به حرب صالح رفت روز دوشنبه دو شب مانده از ذیحجۀ سنۀ اثنی و خمسین و مأتین (252 هجری قمری) و خلیفت کرد بر سیستان عزیز بن عبداﷲ را (رفتن یعقوب به حرب صالح بن حجر) . صالح به قلعۀ کوهژ بود هیچ خبر نداشت، تا یعقوب پیرامن قلعه فروگرفت، پس چند روز حرب صعب کردند، چون صالح را یقین شد که قلعه بخواهد ستد، خویشتن را بکشت، و او را از قلعه فروافکندند و قلعه بدادند و زنهار خواستند، و صالح را به بست آوردند و به گور کردند، یعقوب به قلعه استواری نشاند و باز سیستان آمد چهار روز مانده از جمادی الاولی سنۀ ثلاث و خمسین و مأتین (253 هجری قمری). (تاریخ سیستان صص 206- 208)
لغت نامه دهخدا